نگاه بیرمقش را به سقف طبله کرده و پر ترک دفتر مشاوره دوخت و ادامه داد: همه چیز داشتم، راحت به دستشان نیاورده بودم اما راحت از دستشان دادم... که با من هرچه کرد آن آشنا کرد! برادر پری از روز اول هم راضی به وصلت من با خواهرش نبود، دوست نداشت وارد خانوادهشان شوم، این بلا را هم او سرم آورد. یکی را سر راهم گذاشت که خوب بلد بود ادای رفیق را در آورد.
وقتی عماد معتاد شد
روزی که از خماری گوشه دفتر افتاده بودم ماجرا را برایم گفت. انگار همین دیروز بود، روی کاناپه نشسته بود، پا روی پا، جرعه جرعه آب میوه میخورد و داستان نامردیاش را برایم میگفت: محمود، برادر پری پول خوبی برای این کار بهم داد، اصلاً سر معتاد کردن تو با هم شرط بستیم و من بُردم....
پری، تنها امیدم بود اما روز عروسیاش شب مرگم شد. در عرض یکماه 3 بار خودکشی کردم اما نشد... مرگ هم با من قهر کرده بود. روی پلههای ساختمانی که نه میدانستم کجاست نه برایم مهم بود که بدانم، نشستم و به خیابان پرتردد نگاه کردم. به این فکر میکردم که اگر خودم را جلوی هرکدام از این ماشینها بیندازم چقدر راحت میشوم اما راننده را تا مدتها توی هچل میاندازم.....
مهدی یک ساعت نگاهم کرد تا مرا شناخت. از همان پلهها که پایین آمد صدایش کردم. مثل فیلمهای دهه 50، شد ناجی همشاگردی قدیمیاش. ترک مواد وحشتناک است، اگر دلیلی برای اینکار نداشته باشی از پس اینکار بر نمیآیی. من دلیل کافی برای ترک داشتم میخواستم انتقام تمام روزهایی را که تحقیر شدم و دیدم چطور سرمایه همه عمرم به باد میرود را بگیرم.
روزهای بعد از ترک
21 ماه بود از مادرم خبری نداشتم، قبل از معتاد شدنم باهم زندگی میکردیم اما کمکم که با تغییر حال و هوای من نصیحتهای مادرم هم بیشتر و بیشتر میشد ازش جدا شدم و اینطوری مصیبتم بیشتر شد. درست 93 روز بعد از جدایی از مادرم به خاک سیاه نشستم، بعد از ترک، احساس کردم اندازه همه روزهای کودکیام دلم تنگ شده برای بوسیدن
چادر نمازش.
رفتم سراغش، خانه را برای پرداخت بدهکاری من فروخته بود و هیچکس از او خبری نداشت. خیلیها میگفتند از این شهر رفته و... مادرم را در این شهر بیدر و پیکر گم کردم. هیچکاری از دستم بر نمیآمد، بیپولی هم فشار خودش را میآورد. سر هیچ کاری نمیماندم، نه اینکه نخواهم، نمیشد سرکاری ماند، یا صاحب کار میفهمید معتاد بودم و عذرم را میخواست یا اینکه خودم از پس کار بر نمیآمدم، تنها کاری که خوب میدانستم حسابداری بود اما مغزم دیگر توان نگهداری هیچ شماره و عددی را نداشت.
شغل میخواهند تا معتاد نباشند
اسماعیل نجار استاندار کردستان خوب میداند که اشتغالزایی برای معتادان بعد از درمان بسیار مهم است و آنها را از بازگشت به دام اعتیاد نجات میدهد. او معتقد است متأسفانه این مسئله مهم مورد غفلت قرار گرفته و باعث بازگشت بسیاری از معتادان بهبود یافته به سر بساط مواد شده است.
نجار میگوید: برای ریشه کن کردن اعتیاد باید برای جوانها کلاسها و دورههای آموزشی گذاشت البته نباید آنهایی را که اسیر شدهاند فراموش کرد. آنها هم نیاز دارند در طول درمان مهارتی را کسب کنند تا بعد از ترک با استفاده از آن، امرار معاش کرده و زمینههای بازگشت از آنها گرفته شود.
عماد در تمام روزهای بعد از ترک، به کشیدن دوباره فکر میکرد، حتی به گفته خودش 4 بار مواد را میخرد اما هربار اتفاقی میافتد که نمیتواند از آن استفاده کند. معتقد است در آن روزها بهوضوح خدا را حس کرده است.
بیکاری، از دست دادن مادری که این روزها بیش از همیشه به او نیاز داشت و فشارهای روانی، کلافهاش کرده بود. عماد گفت: بار چهارم، آتش را زیر زرورق روشن کرده بودم و میخواستم دودش را به کام بکشم که مهدی – همان که ترک را مدیونش هستم- به دادم رسید. تندتند حرف میزد و تقریبا التماسم میکرد که سر قرار بروم.
دکه کنار میدان پاتوق همیشگی ما بود. برگهای در دستش بود و مهدی با ذوق نوشته روی آن را برایم میخواند: برای جلوگیری از بازگشت معتادان به دام اعتیاد با همکاری اداره کل زندانها و آموزش فنی و حرفهای استان مقرر شده به معتادان بهبود یافته که از مراکز ترک و یا زندان معرفی شوند آموزشهای فنی داده شده و بعد از کسب مهارت به مراکز اخذ وام خوداشتغالی معرفی و 10 میلیون تومان وام دریافت کنند.
هنوز هم داغدار است
فقط 3 ماه طول کشید که شیرینیپزی را یاد گرفت و مصمم شد تا کام تلخ همه مردم را شیرین کند. مهدی پا در میانی کرد و با وامی که برای عماد گرفت او موفق شد جایی را برای پخت شیرینی دست و پا کند. کریم ملکی مدیرکل زندانهای استان کردستان برگزاری کلاسهای متعدد در رشتههای فنی و حرفهای و دادن مدرک فنی حرفهای به آنان را در کردستان بسیار چشمگیر دانست.
وی به معرفی 70 نفر از این افراد بعد از آموزش و درمان برای دریافت وام به بانکها خبر داد و افزود: تعداد زیادی از این افراد با مراجعه به مراکزی مانند صندوق مهر امام رضا(ع) توانستهاند مبلغی بالغ بر 10 میلیون تومان وام خوداشتغالی دریافت کنند. این افراد بعد از بهبود به ارگانهای مرتبط مثل کمیته امداد و بهزیستی برای دریافت کمک معرفی میشوند اما هنوز خیلی از آنها نمیدانند که میتوانند کمک دریافت کنند.
روزی که دخترش یک ساله شد، آگهی فوت مادرش را بهطور اتفاقی روی شیشه یکی از مغازههای نزدیک خانهاش دید. هنوز هم حسرت بودن با مادرش در همه وجودش زبانه میکشد و حسرت میخورد که چرا به اندازه کافی دنبال او نگشته، مادرش با فروش خانه خود، به سرای سالمندان پناه میبرد و بعد از ماهها فراموشی میمیرد.
عماد پیرتر از سن و سالش بهنظر میرسد. امروز زنی مهربان و دختری چند ساله دارد و همه زندگیاش را وقف آنها کرده است. ابرویی دست و پا کرده و همه محل روی اسماش قسم میخوردند. اما ته نگاهاش غمی موج میزند که آن را اینگونه به زبان جاری میکند... کاش مادرم را گم نمیکردم... .
همشهری استانها